سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترموپلاست الاستومر

ترموپلاست الاستومر تجمل را با فساد اخلاقی مرتبط می‌دانستند، سوءاستفاده از حقوق فئودالی را تقبیح می‌کردند و اشراف را به خودخواهی متهم می‌کردند. در برخی موارد، شکایات وکلا، اشراف را به عنوان جنایتکارانی سنگدل به تصویر می‌کشید و نخبگان را به بی‌عدالتی متهم می‌کرد. [69]علیرغم بی‌اعتمادی متقابل، خودِ اشراف از نظر اکثر افراد حیاتی تلقی می‌شد. مونتسکیو و دیگران آن را مانعی بر استبداد پادشاه می‌دانستند، در حالی که دیگران آن را مظهر فضیلت نظامی و اخلاقی می‌دانستند. با این حال، در سال 1788، اصرار پارلمان بر حفظ جایگاه ویژه اشراف در مجلس عمومی، خودخواهی آنها را آشکار کرد. اکنون «اشراف» به عنوان دشمنان مردم دیده می‌شدند. در سال 1789، اشراف پیشنهاد رأی واحد در میان طبقات را رد کردند و تصویر خود را به عنوان توطئه‌گران ترموپلاست الاستومر ضد اصلاحات تقویت کردند. [70]اشراف در میان خود دچار اختلاف بودند و قادر به همکاری مؤثر با طبقه سوم نبودند. این، حداقل به طور سطحی، بدترین اتهاماتی را که منتقدانشان علیه آنها مطرح می‌کردند، تأیید می‌کرد. در بهار 1789، قانون اتحاد طبقات رد شد و عملاً طبقات را لغو کرد و اشراف فاقد وحدت کافی برای مقاومت در برابر این تغییرات بودند. تنها پس از سال 1789 بود که آزار و اذیت و تلاش برای به حاشیه راندن اشراف، آنها را بر آن داشت تا برای دفاع از جایگاه خود و بازیابی برخی از امتیازات از دست رفته خود متحد شوند. اما وجهه عمومی آنها آسیب دید و قدرتشان به شدت تضعیف شد. [71]روحانیت و کلیسادر آستانه انقلاب فرانسه، با وجود نشانه‌های فزاینده ضد روحانیت در میان برخی نخبگان، کلیسای کاتولیک جایگاه ممتاز خود را در فرانسه حفظ کرد ترموپلاست الاستومر .


در صنعت نساجی

در صنعت نساجی این امر منجر به تنش‌های اجتماعی ناشی از مهاجرت و شهرنشینی شد. [41] در آن زمان، مردم از کاهش جمعیت می‌ترسیدند، اما آمارگرانی مانند مائوچو از سوابق کلیسا برای نشان دادن اینکه جمعیت در حال افزایش است، استفاده کردند. [42] پیشرفت اقتصادی به فرانسه اجازه داد تا از بحران مالتوسی، که در آن رشد جمعیت از تولید مواد غذایی پیشی می‌گرفت، جلوگیری کند. [43] نسل‌های جوان‌تر معتقد بودند که شایسته زندگی بهتری هستند. [44]از نظر اقتصادی، صنعت در بخش‌هایی از فرانسه شکوفا شد و تجارت ثروت ایجاد کرد و نخبگان طبقات مختلف اجتماعی را از طریق منافع مشترک متحد کرد. اما منافع اقتصادی متفاوت بود و بسیاری از گروه‌های ممتاز در برابر اصلاحاتی که درآمد زمین، تعهدات فئودالی، دفتر دادستانی و غیره را تهدید می‌کرد، مقاومت کردند. در صنعت نساجی [45] در سال 1789، علیرغم رونق اقتصادی، وضعیت مالی دولت چنان بد بود که پادشاه، اداره کل املاک را فراخواند. این تصمیم، امیدهایی را برای اصلاحات ایجاد کرد. [46] قیمت محصولات کشاورزی افزایش یافت و با افزایش اجاره بها، مالکان ثروتمند شدند، در حالی که مستاجران و کارگران مزدبگیر با افزایش سریع‌تر قیمت‌ها نسبت به دستمزدها، به طور فزاینده‌ای فقیر شدند. [47] کمبود مواد غذایی در سال 1789 با بن‌بست سیاسی همزمان شد و ناآرامی‌هایی را در مناطق روستایی برانگیخت. [48] در 4 آگوست، اشراف امتیازات فئودالی خود را رها کردند و ناخواسته خصوصی‌سازی سرمایه‌دارانه زمین را تسریع کردند. [49]شکست در جنگ هفت ساله، تحقیر ملی و مالیات سنگین را به همراه داشت. [50] وزرا که به دنبال اصلاحات بودند، ابتدا به پارلمان و سپس به "فیزیوکرات‌های" نوظهور روی آوردند. [51] آنها معتقد بودند که آزادسازی کشاورزی جامعه را ثروتمند می‌کند، [51] و تجارت غلات را در سال‌های 1763-1764 آزاد کردند در صنعت نساجی .


گسکت دو جزئی

گسکت دو جزئی [2] برخی معتقدند که انقلاب در ماه مه 1789 آغاز شد. برخی دیگر معتقدند که در سال 1795 یا 1799 به پایان رسید، در حالی که برخی دیگر معتقدند که در سال 1804، زمانی که ناپلئون امپراتوری خود را اعلام کرد، به پایان رسید. گاهی اوقات کل دوران ناپلئون تا سال 1815 بخشی از انقلاب فرانسه در نظر گرفته می‌شود، اما اکثر مردم معتقدند که آغاز دوران ناپلئون پایان انقلاب بود. [3]متفکر معاصر، الکسی دو توکویل، معتقد بود که با وجود تمام تلاش‌های انجام شده برای تحقق انقلاب، دموکراسی نتیجه نهایی نبود. شاید به همین دلیل، او، برخلاف بسیاری دیگر، معتقد بود که سال 1789 (آغاز انقلاب) سال پایان انقلاب بود. [4] با این حال، بسیاری معتقدند که انقلاب با سقوط باستیل در سال 1789 آغاز شد. انقلاب فرانسه با اعدام شاه لویی شانزدهم در سال  گسکت دو جزئی1793 و ظهور ناپلئون بناپارت در سال 1799 وارد مرحله جدیدی شد که تقریباً تمام اروپا و نیمی از جهان را در جنگ و خونریزی فرو برد. پس از ناپلئون، سلطنت مشروطه به فرانسه بازگشت. سپس دوباره جمهوری جایگزین آن شد تا اینکه ناپلئون سوم (برادرزاده ناپلئون) کودتا کرد و امپراتوری دیگری تأسیس کرد. جمهوری‌های متعددی پس از آن به وجود آمدند. بنابراین، در کمتر از یک قرن، فرانسه انواع مختلفی از حکومت، از جمله جمهوری، دیکتاتوری، سلطنت مشروطه و دو امپراتوری مختلف را تجربه کرد. [5]سلطنت فرانسه در دهه 1770 (به استثنای مستعمرات) کشوری پهناور بود که 277200 مایل مربع مساحت و بیش از 27 میلیون نفر جمعیت داشت. این کشور دارای یک سیستم اداری و حقوقی پیچیده بود که طی قرن‌ها حکومت فئودالی تکامل یافته بود. این قلمرو رنگارنگ شامل 39 اداره با اندازه‌ها و مرزهای مختلف، 36 منطقه عمومی، 13 حوزه پارلمانی، 18 استان کلیسایی و 136 بخش بود گسکت دو جزئی .